علیرضاعلیرضا، تا این لحظه: 11 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره
امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 7 سال و 10 روز سن داره

پسرهای دوست داشتنی ما

ترس از توپ - علاقه به توپ

امروز 29 هفته شدی عزیزکم اگه اشتباه نکنم روانشناسان معتقدن که هر ترسی در یک اتفاق و یا یک تجربه ی  ترسناک ریشه داره، اما نمیدونم چرا قضیه ی ترسیدن پسر ِ من از توپش با این واقعیت نمیخونه؟! حدود یک ماه پیش بود که برای اولین بار توپ بادکنکیشو براش آوردم و گذاشتم جلوش، در کمال تعجب دیدم که دستشو به سمتش دراز نمیکنه و بهش واکنشی نشون نمیده، توپو دستم گرفتم و بالا پایین انداختمش، یکدفعه زد زیر گزیه، یکی دو بار دیگه تو روزهای بعد هم امتحان کردیم، واکنشش همون بود، بادکنک هم براش گرفتیم، باز هم میترسید، خلاصه  مونده بودیم که عجب پسر شجاعی داریم ما! یکی دو روز پیش وقتی دوباره امتحان کردم کمی بهتر شده بود عکس العملش، انقدر از طرف...
16 اسفند 1391

یک کار ِ خیر ِ وبلاگی

دوستان عزیزم سلام  اگر مایل به شرکت در یک ختم قرآن دسته جمعی به هر نیتی که دارین (به علاوه برای شادی روح اموات به خصوص برای یک تازه درگذشته،  پدرشوهر یکی از دوستان  وبلاگی به نام ساناز جون ) هستین یه سر به وبلاگ رزماری جون بزنین   ...
15 اسفند 1391

خاطره ی 91/5/25

این هم خاطره ی من از بهترین و مهمترین روز زندگیم هرچند به نظرم،  نه من، نه هیچ مادر دیگه ای هیچوقت نمیتونیم احساساتی رو که در لحظات و روزهای اول تجربه کردیم عینا و بدون کم و کاستی برای دیگران تعریف کنیم و یا از اونها بنویسیم سه شنبه عصر یعنی روز قبل از زایمانم بعد از اتمام کارها و آماده شدن و خداحافظی از خانه، با همسرم رفتیم منزل خواهرشون برای خداحافظی، (پدر و مادر همسرم تهران نبودند) وانجام کمی خرید باقیمانده. اون روز همسرم به یمن آمدن پسریمون، سه عدد بامبو خریده بود و تهیه ی گلدان مناسب برای اونها هم این دمِ رفتنی به کارهامون اضافه شد. افطار خانه ی پدرم بودیم و قرار شد شب هم همونجا بمونیم، چون صبح ساعت 4 باید بیمارستان میبودیم. هیچ...
14 اسفند 1391

نمایشگاه بهاره با یک سبد خاطره

عزیز دلم، نمایشگاه بهاره نیز برای ما یادآور رورزهاییست که آمدنت را به انتظار نشسته بودیم   سال قبل، استارت اولیه ی خریدلباسهای پسرم در نمایشگاه بهاره زده شد، البته از مدتها قبل هم خودم هم مامانم یه خورده لباسهایی  خریده بودیم اما در اصل 14 اسفند ماه بود که بعد از مشخص شدن تقریبی جنسیت نی نی همگی رفتیم  ارم. روز خوبی بود، کلی از دیدن و خریدن لباسها به خصوص دخترانه هاشان ذوق کردیم، تعدادی هم دخترانه خریدیم به بهانه ی اینکه هنوز قطعی نمیدونیم نی نی دختره یا پسر همسر و پدرم پا به پای ما اومدن و کمکون بودن، با اینکه هر دوشون زیاد حوصله ی خرید های طولانی خانمها رو ندارن اون روز به خاطر گل ِ روی پسر نیومدمون خیلی ما رو خجا...
12 اسفند 1391

ماجراهای سونوگرافی

سونو گرافی رفتنهای من تو دوران بارداری  داستان داره برا خودش، هرچی بقیه میگفتن بابا انقدر این بچه رو نبر زیر اشعه، ما کمتر گوش میدادیم و راه به راه تا شک میکردیم به بودنش (البته اوایل بارداری که هنوز تکون هاشو نمیفهمیدم) یا دلمون برا دیدنش تو صفحه مانیتور تنگ میشد بدو بدو حاضر میشدیم میرفتیم مرکزِسونوگرافی. خوبیش این بود که یه مرکز میشناختیم که دکترش ماه بود، هر چی از خوبیش بگم کم گفتم، علاوه بر سونو گرافی کردن بهمون مشاوره ی مجانی هم میداد، از آداب معنوی بارداری گرفته تا انتخاب دکتر زنان و بیمارستان. خلاصه روزهایی که دکتر برام سونو مینوشت هردومون کلی ذوق داشتیم و در اسرع وقت هماهنگ میکردیم برای انجام دادنش یادش به خیر چه روزهایی بو...
11 اسفند 1391
25040 0 11 ادامه مطلب

مخصوص همسرم

گرچه میگن برای ابراز محبت و علاقه اولا نباید دنبال بهانه بود و ثانیا هیچ بهانه ای بزرگتر از خود ِ همون علاقه داشتن به محبوب و معشوق وجود نداره، تمام  ِ دیروز و امروز دنبال بهانه و یا مناسبتی بودم برای گذاشتن اولین پست مخصوص همسرم تو این وبلاگ و خداروشکر امروز یه بهانه ی خوب پیداکردم  خود همسرم با نشون دادن متن این اسمس که امروز دریافت کرده بود، کمکم کرد: "سالروز آغاز به کار شما در ........را گرامی میداریم " همسر عزیزم مدتها بود میخواستم از تمام محبتها و حمایتهایی که در تمام این سالهای زندگیمان بالاخص از ابتدای  ایام بارداری تا الان در حقم داشته ای تشکر کنم و بگویم من قدردان ذره ذره ی توجهات و همراهیهایت در مسیر با...
10 اسفند 1391

باران که می بارد...

باران که می بارد باران که می بارد تو می آیی             باران گل باران نیلوفر باران مهر و ماه آئینه                         باران شعر و شبنم و شبدر   باران که می بارد تو در راهی            از دشت شب تا باغ بیداری از عطر عشق و آشتی لبریز                با ابر و آب و آسمان جاری   غم می گریز...
7 اسفند 1391